او یک اسلیترینی است [P4]

برمی‌گردم و لبخند میزنم
«هری!خوشحالم که دوباره می‌بینمت...»
هری:«آره،منم همینطور...راستی نامه هات به دستم رسید!...واقعا ممنونم.»
وایلت:«خواهش میکنم.»
مالفوی ویو
چشمان دراکو از تعجب گشاد میشود وقتی میبند وایلت با هری حرف میزند،احساس حسادت میکند ولی بعد سرعت خونسردی اش را به دست می‌آورد...اصلا او...حرف ذهنش را قطع کرد و از قطار پایین پرید باید کار همیشه‌گی اش را انجام میداد.
دراکو:«اوهوی،پاتح!باید خیلی ذوق زده باشی که داری با ی اسلیترینی حرف میزنی مگه نه؟!...البته واقعا باعث تاسفه،واقعا وایلت؟!ی گریفندوری،فکر میکردم خوش سلیقه تر باشی!»
خب برمیگردیم وایلت ویو
این پسره مالفوی باز اومد،ایشششش
وایلت:«هی کله زرد کمرنگ،میبینم که باز اومدی اینجا!»
هری:«چی میخوای مالفوی؟!»
دراکو:«میبنم کله فرفری دوباره جو برش داشته،جراتشو داری بیا-...»
حرف دراکو با سیلی وایلت و خارشی روی گونه اش قطع شد
دراکو:«تو الان جرات کردی منو بزنی؟!!!»
وایلت:«آره دقیقا دو کلمه دیگه زر بزنی دوباره میبنمت!»
هری:«وایلت آروم باش...»
دراکو:«این. هنوز. تموم. نشده وایلت....»
*دراکو روی پاشنه پا میچرخد و میرود.*
دیدگاه ها (۱)

واکنش HP ها وقتی....

ماجرا های پانسی و دراکو

او یک اسلیترینی است [P3]

اسلیترین.اسلیترین.اسلیترین 👍🥳

او یک اسلیترینی است [P5]

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط